سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نزد ابلیس مرگ هیچ یک از مؤمنان، از مرگ فقیه محبوب تر نیست . [امام صادق علیه السلام]

عکس های سینمای و فیلم های جذاب

Powerd by: Parsiblog ® team.

گفت وگو با «حنا مخملباف» به بهانه فیلم «بودا از شرم فرو ریخت» ((چهارشنبه 87 تیر 5 ساعت 11:13 صبح )
 

سینما، خانواده ما را آواره کرده است

گفت وگو با «حنا مخملباف» به بهانه فیلم «بودا از شرم فرو ریخت»

حنا مخملباف که سال 1367 در تهران متولد شده، کوچک ترین فرزند محسن مخملباف است. او در حقیقت با 7 سال سن و با ایفای نقش در فیلم « نون و گلدون»- ساخته پدرش - اولین حضور جدی اش را در سینمای حرفه یی تجربه کرده است. حنا کار فیلمسازی را از 8 سالگی و با حضور در ساخت فیلم های خانواده مخملباف (در مقام هایی نظیر عکاس، منشی صحنه و دستیار کارگردان)، آزموده است.درست در همین ایام، فیلم «روزی که خاله مریض بود» را می سازد که با حضور در جشنواره لوکارنو، رکورد کم نظیری را در تاریخ سینمای ایران و به نام «حنا مخملباف» به ثبت می رساند؛ تولد یک سینماگر 8ساله.او در 14 سالگی و با فیلم مستند «لذت دیوانگی» سه جایزه از جمله جایزه جوان ترین فیلمساز جهان را از جشنواره ونیز کسب کرد.حنا مخملباف - در 18 سالگی - ساخت فیلم سینمایی «بودا از شرم فرو ریخت» را فارغ از هیاهو به پایان رساند. حاصل اولین حضور بین المللی این فیلم، جایزه ویژه هیات داوران «فستیوال فیلم سن سباستین» و همچنین جایزه تلویزیون اسپانیا بود.

****************************************************************

- ابتدا برویم سر لوکیشن های فیلم؛ « بودا...» را کجا ساختی؟

در افغانستان، شهر بامیان. درست زیر مجسمه های بودا که در سال 2001 میلادی فرو ریخت.

- بازیگران فیلم چطور انتخاب شدند؟

از مدارس شهر بامیان و روستاهای اطراف. مدارس زیادی دیده شد. چند هزار بچه را دیدم. از صدها نفر تست گرفتم، تا آنانی را که مناسب قصه بودند، سرانجام پیدا کردم.

- و تجربه کار با بچه ها...؟

سخت اما لذت بخش. سخت، چون بچه ها با سینما آشنا نبودند. در این شهر هیچ گاه فیلم سینمایی ساخته نشده بود و حتی تلویزیون محلی هم نداشتند تا به تصویر خودشان عادت کرده باشند. اما در مجموع لذت بخش بود؛ به خاطر معصومیت و انرژی و چهره های متفاوت. من سعی کردم فیلم را مثل بازی کردن با بچه ها پیش ببرم. جاهایی از تم فیلم هم مثل یک بازی کودکانه است. اگر معنایی هست در پشت بازی بچه ها است.

- الان که فیلم را می بینی آیا احساس می کنی آنچه را می خوا ستی گفته یی؟

می خواستم از طریق تصویر امروز افغانستان، آنچه را در تاریخ خشن سال های اخیر اتفاق افتاده غیرمستقیم نشان دهم تا بزرگ ترها ببینند تاثیر رفتار آنها بر کودکان چیست؟ کودکان امروز، بزرگان نسل بعد هستند. اگر به خشونت عادت کنند، آینده جهان در خطر خواهد بود. یک پسربچه در فیلم می گوید؛ «کلان شوم(بزرگ شوم) شما را می کشم.» چون در کودکی به اندازه کافی با او خشونت شده. فکر می کنم مدرسه واقعی بچه ها، کپی کردن از زندگی بزرگ تر هاست. مثلاً در همین شهربامیان چند سال پیش یک نسل کشی وحشتناک اتفاق افتاده که جلوی زن ها، سر شوهران و پسران شان بریده شده است. حتی آنان که برای نجات افغانستان آمده اند، اول با خشونت آن را تخریب کرده اند، بعد هم فرصت آباد کردن اش را نیافته اند تا بالاخره منجی بعدی آمده. اول روس های کمونیست آمده اند، بعد طالبان آمده و بعد هم امریکا... آنان که برای نجات افغانستان آمدند، یکی کمونیست بود، یکی مسلمان و یکی بی دین یا مسیحی، اما همه در یک چیز مشترک بودند؛ خشونت.

- در عنوان فیلم گفته یی «بودا از شرم فرو ریخت»؛ مگر بودا تخریب نشد؟

چرا در ظاهر تخریب شد. حتی این صحنه در اول و آخر فیلم هم دیده می شود. اما این اسم سمبلیک را که از یک جمله مشهور پدرم - محسن مخملباف - گرفته ام، نشان می دهد که حتی یک مجسمه قادر خواهد بود از آنچه می بیند شرم کند و فرو بریزد. صحنه های فیلم همه در جلوی جای خالی بودا اتفاق می افتند.

- درباره قصه کمی توضیح می دهی؟ آیا فیلمنامه کامل بود یا حین فیلمبرداری شکل گرفت؟

ابتدا یک قصه وجود داشت. که بïعدی شاعرانه داشت. سفر یک روزه دختر شش ساله یی که یک روز به پیشنهاد پسر همسایه راه می افتد به مدرسه برود و چون دفترچه ندارد، تخم های غازشان را می فروشد. او چون پول خرید مداد را ندارد از ماتیک مادرش به عنوان قلم استفاده می کند و بدون آنکه بداند مدرسه رفتن هم در دنیای امروز حساب و کتاب دارد، خودش را به این مدرسه و آن مدرسه می رساند اما پذیرفته نمی شود. وقتی در بهار مرحله اول فیلمبرداری و مونتاژ تمام شد در آنچه تصویر شده بود، شخصیت ها را ناتمام دیدم. به همین علت، به همراه سناریست کار روی فیلمنامه را شروع کردیم. دور دوم فیلمبرداری و تدوین شروع شد. در واقع این سفر یک روزه درون داستان فیلم - در اصل یک سفر طولانی بوده که در فصل های بهار، تابستان و پاییز اتفاق افتاده است.

- به مدرسه اشاره کردی، قبلاً در جایی خوانده بودم که مدرسه را ترک کردی. پدرت چگونه پذیرفت؟

از آن جایی که پدرم اعتقادی به مدارس عمومی ایران نداشت، به من گفت که اگر می توانی خودت را برای درس خواندن بیشتری آماده کنی به مدرسه ما خوش آمدی، از آن لحظه کارم سخت تر شد. چون همزمان در مدرسه پدرم سینما می آموختم و بیرون از مدرسه، درس هایی را که بچه های دیگر در مدرسه می خواندند یاد می گرفتم.

- برگردیم به بودا، شخصیت های فیلم چطور شکل گرفتند؟

کمی در فیلمنامه و کمی هم در موقع ساخت. چیزهایی را از بازی بچه ها اضافه کردم و چیزهایی را هم از آنچه دیدم و شنیدم. مثلاً آدمی را دیدم که موقع نفوذ روس ها، کمونیست بوده، موقع طالبان، ملا شده و حالا با امریکایی ها کار می کند. همیشه هم به حکومت های وقت نزدیک بوده و هست. این آدم تبدیل شد به پسری که در بازی، همیشه آدم می کشد اما هر بار با یک اسم. یا پسربچه یی که همیشه در حال یاد گرفتن الفبا است و هر جور بلایی هم که سرش می آید - حتی زیر شکنجه- از آموختن الفبا دست برنمی دارد و گویی هیچ وقت هم یاد نمی گیرد. تلاش فراوان و رشدی معادل نمره صفر. اما در پشت تجربه های او چیزهای عمیق وجود دارد. این پسر شبیه آن کسی نیست که همیشه در کنار قدرتمندهاست. او این طرف قدرت است. او تجربه له شدن زیر پای قدرت را دارد که این تجربه کمی نیست. تجربه بسیاری از ملت هاست. او همیشه کشته می شود. همیشه شکنجه می شود. همیشه تهدید می شود، او خود ملت است، همیشه تلاش می کند، اما به هیچ کجا هم نمی رسد. اما یاد گرفته است که حتی برای ادامه زندگی گاهی باید مرد و این تجربه و بهای کمی نیست. آخرین جمله یی که به دختر فیلم می گوید این است؛ بمیر تا تو را رها کنند. و دختر در بازی کودکان می میرد تا از سیکل این بازی خشن خود را خارج کند.

- قهرمان فیلم کیست؟

هیچ کس. حتی دختر فیلم قهرمان نیست. چون به هدفی که می خواهد نمی رسد. حتی در آخر فیلم می پذیرد که موقتاً و مصلحتی بمیرد یا به تعبیری مثل بودا از شرم فرو بریزد. چون چاره دیگری ندارد. او یک راه طولانی را طی می کند تا در مدرسه فکاهی یاد بگیرد. اما کسی به او این فکاهی را که طنز زندگی است، نمی آموزد. اما از خود زندگی چیزهای دیگری را می آموزد. نه تنها در این فیلم برای من قهرمانی وجود ندارد که حتی تعریف کردن و ساده کردن شخصیت هایی که در فیلم وجود دارند و از خود زندگی آمده اند، برای من مشکل است. از هر کدام آنها لایه های زندگی بیرون می زند.

- در مورد دیگر فیلم هایت و دیگر تجربیاتت در سینما بگو.

«لذت دیوانگی» یک فیلم دیجیتال مستند بوده که بدون همراهی تیم و یک نفره ساختم. اول قرار بود درباره مشکلات فیلمسازی خواهرم سمیرا در افغانستان باشد، اما پس از حمله امریکایی ها، وارد دنیای زنان شهر کابل شد. فیلم اولم هم یک کار خانگی بود با دوربین هندی کم خانگی که در 8 سالگی ساختم. فاصله فیلم کوتاه اول تا سومین کارم که داستانی و بلند است 9 سال به طول انجامید. در این 9 سال من مدام در سینما کارهای حرفه یی دیگری کرده ام به جز ساختن فیلم مثل عکاسی و دستیاری کارگردان.

- چرا در افغانستان و نه در ایران؟

هر قصه یی نظرم را جلب کند و هر کجا که امکان و اجازه ساخت آن باشد، من در همان جا فیلم می سازم. قصه های زیادی هم درباره ایران دارم که هر وقت اجازه ساختن اش را داشتم، آن را می سازم. فعلاً شرایط آسان نیست.

- حنای جوان چرا فیلم می سازد؟ می خواهد مثل بقیه اعضای خانواده اش سینماگر باشد یا از خودش چیزی برای گفتن دارد؟

به عنوان یک دختر 18 ساله که در شرایط ایران امروز زندگی می کند، حرف های زیادی برای گفتن دارم اما بیشتر آنها را می نویسم در قالب داستان های کوتاه برای خودم. نوشتن آنها اگر دردی را هم از هم دردان من دوا نکند، لا اقل فشار روحی خودم را کم می کند. اما حرف من در این فیلم، اگرچه در کشور خودم ساخته نشد، گفتن دردهای مشترکی است که در هر دو سرزمین ایران و افغانستان وجود دارد. هر دو جامعه دچار مشکلات فرهنگی - سیاسی مشابهی هستند.

- یادت هست که از چه زمانی به سینما علاقه مند شدی؟

از کودکی، وقتی 8 سال بیشتر نداشتم. البته اول می خواستم نقاش شوم. به همین منظور با یک نقاش بزرگ ایرانی (ایران درودی) که زن هم بود دوست شدم. وقتی تنهایی او را در روزهای طولانی برای کشیدن یک تابلو می دیدم به خودم می گفتم من نقاشی را دوست دارم اما تنهایی اش را نمی توانم تحمل کنم. سینما جنب و جوش بیشتری داشت. وقتی پدرم کار می کرد دایره یی از انواع انرژی در اطراف فیلم های او ایجاد می شد که مرا هم جادو می کرد. از گفتن کلمات صدا، دوربین، حرکت به هیجان می آمدم. در این سه کلمه قدرت عجیبی نهفته بود. به خاطر همین از کلاس دوم ابتدایی وقتی که 8 ساله بودم مدرسه را ترک کردم، فقط چند ماه پس از اینکه سمیرا خواهرم مدرسه متوسطه را ترک کرده بود. به همراه او سال ها در کلاس های پدرم درس خواندم و سر فیلم های خانواده به عنوان عکاس، منشی صحنه، دستیار کارگردان و مستندساز پشت صحنه حضور داشتم.

- سمیرا را چگونه می بینی؟ او چه فرقی با تو دارد؟

او را از بیرون می بینم و خودم را از درون و نمی توانم درون خود را با بیرون او مقایسه کنم. اما او یک پیشاهنگ است. نه فقط برای من، بلکه برای بسیاری از دختران هم سن و سال خودش. و حتی نه فقط در ایران. او به نسل جوان - به ویژه به زنان- اعتماد به نفس داده است. از طرفی او یک دیوانه است و با جنون اش فیلم می سازد. من به اندازه او دیوانه نیستم. اما در خانواده ما ابتدا من فیلم ساختم، وقتی که 9 ساله بودم و در فستیوال لوکارنو فیلم من نمایش داده شد. سمیرا بعد از من شروع کرد.اما این مقایسه ها چیزی را حل نمی کند. شاید یک روز هر دو ما سینما را ترک کردیم و مثل بقیه مشغول زندگی شدیم. کم کم به این فکر رسیده ام که سینماگر کسی نیست که بلد است فیلم بسازد، بلکه کسی است که بلد نیست مثل بقیه زندگی کند.


 


»
»» نظرات دیگران ( نظر)

گفتگو با بازیگران و عوامل فیلم نقاب(چهارشنبه 87 تیر 5 ساعت 10:54 صبح )
در کشور امارات، کامران امیرزاده که یک رستوران‌دار و تاجر خرده‌پای میدانی است، با دختری ایرانی به نام نگار آشنا می‌شود. البته این آشنایی به این صورت است که ابتدا اتومبیل او تصادف می‌کند و این تصادف سرآغاز آشنایی و ازدواج آن دو می‌شود. نگار دختر یک تاجر ثروتمند ایرانی است که با پدرش آقای جهاندار، برای تاسیس یک شرکت ایرانی به دبی آمده‌اند. در روز ازدواج، جهاندار به عنوان پیش‌پرداخت کادوی عروسی، آنها را برای ماه‌عسل به یک سفر خارجی
می‌فرستد و اهدای کادوی اصلی را به آینده موکول می‌کند. پس از بازگشت از سفر، کامران زندگی آرام خود را با نگار آغاز می‌کند و در این بین، «نیما» دوست نزدیک کامران و مدیر رستوران کامران هم، هر روز با آنهاست... همه چیز مسیر عادی خود را طی می‌کند، اما به زودی اخلاق کامران عوض شده و با نگار بنای ناسازگاری می‌گذارد. این اتفاق باعث می‌شود که نیما به نگار اظهار عشق ‌کند... تا این‌جا بیننده فکر می‌کند که به‌طور حتم باید قصه جدیدی از عشق نیما و نگار را ببیند، اما قصه چنان 180 درجه عوض می‌شود که بیننده را مقابل تصاویری که روبه‌رویش است میخکوب می‌کند و شاید یکی از معدودترین فیلم‌هایی بود که به هیچ عنوان بیننده نمی‌توانست از اتفاقات ثانیه‌های بعد باخبر شود... نام این فیلم «نقاب» است که از ساخت تا اکران آن، خود یک سناریوی تازه بود و حتی این سناریو تا پس از اکران آن هم ادامه پیدا کرد. آنهایی که این فیلم را به طور دقیق دیدند ، به شرافت گمشده افراد زیر نقاب پی می‌برند.
نقاب، دراوایل سال 1383 در دبی ساخته شد و تهیه‌کننده آن «علی آشتیانی‌پور» امید داشت که این فیلم در گیشه به فروش خوبی برسد، اما گویا این اتفاق نیفتاد و این فیلم اجازه اکران نگرفت... همین امر باعث شد تا سرمایه آشتیانی‌پور، بلاتکلیف بماند. پس از گذشت، چهار سال سرانجام با حذف قسمت‌هایی از این فیلم، نقاب اجازه اکران گرفت.

در این فیلم زیبا که کارگردانش «کاظم راست‌گفتار» است، پارسا پیروزفر در نقش نیما، امین حیایی در نقش کامران، سارا خوئینی‌ها در نقش نگار و محمدرضا شریفی‌نیا در نقش جهاندار بازی می‌کنند، ضمن این‌که گوهر خیراندیش و ماه‌چهره خلیلی هم در این فیلم ایفای نقش می‌کنند.
آشتیانی‌پور در مورد اکران نشدن فیلمش طی این مدت می‌گوید: «بارها قرار شد این فیلم پخش شود، اما هر بار بنا به دلایلی ارشاد اجازه اکران آن را به ما نداد و طی این سال‌ها، نشریات بارها از اکران نشدن آن مطالبی نوشتند، تا جایی که احساس ما این بود پس از این‌که فیلم اکران شود، بیننده سینما که تشنه این فیلم است برای دیدن آن به سینما بیاید. وی می‌گوید: البته این را بگویم که ارشاد هیچ‌گاه از واژه توقیف برای فیلم‌ ما استفاده نکرد، اما هرگاه به آن جا مراجعه می‌کردیم، می‌گفتند که پروانه نمایش را به آن می‌دهیم، یک‌بار هم که پروانه را دادند، اما پس از مدتی دوباره پس گرفتند.»
شاید برای‌تان جالب باشد، بدانید که «نقاب» توسط «پیمان قاسم‌خانی» نویسنده کاربلد سریال‌های طنز که معمولا کارهای او را با مهران مدیری دیده‌ایم به نگارش درآمده است.
راست‌گفتار می‌گوید: نقاب ویژگی فیلم‌های پرفروش را دارد و مخاطب با اشتیاق تمام از ابتدا تا انتهای آن را بدون ناراحتی تماشا می‌کند، این فیلم توانست نظر مردم را به خود جلب کند. به نظر من نقاب اثری متعلق به سینمای معناگر است. در این فیلم می‌بینیم که به ظریف‌ترین، پلیدترین و شنیع‌ترین خصوصیات انسان‌ها پرداخته شده و آدم‌هایی را نشان می‌دهد که سیاه و سفید نیستند و در حالی که منفورترین کار را انجام می‌دهند، اما برای مخاطب جذاب هستند. راست‌گفتار که پیش از نقاب، «عروس خوش‌قدم» را با حضور ماهایا پطروسیان، پارسا پیروزفر و محمدرضا شریفی‌نیا ساخته بود، بر این عقیده است که «نقاب» معنا را در فطرت انسان به چالش می‌کشد، کاری که فیلم‌هایی با مخاطب خاص انجام می‌دهند، این فیلم هشداری بود البته به زبان سینمایی که جلوی چنین وقایعی را در جامعه بگیریم.
از طرفی آشتیانی‌پور می‌گوید: در ساخت یک فیلم آنچه بسیار تاثیرگذار می‌باشد، تهیه‌کننده است، هر چند اهمیت فیلمنامه در سینما بسیار بالاست، اما در سایه آن ارزش‌های دیگری در حاشیه محو می‌‌شدند. داستان نقاب، واقعیتی است که می‌تواند در هر گوشه جامعه اتفاق بیفتد. محمدرضا شریفی‌نیا بازیگر این فیلم که کار انتخاب بازیگران هم برعهده او بود، در مورد مضمون فیلم می‌گوید: این فیلم هشداری برای جامعه و خانواده‌هاست.
آشتیانی‌پور هم می‌گوید: برای هر خانواده‌ای ممکن است چنین اتفاق‌هایی بیفتد، از این رو باید خانواده‌ها با مطالعه و دیدی بازتر به اطرافیان خود نگاه و در برخورد اول و ظواهر اشخاص به آنان اعتماد نکنند.در همین باره شریفی‌نیا می‌گوید: نقاب براساس توجه به آسیب‌های اجتماعی در ارتباط با دختران جامعه ما شکل گرفته است. بی‌‌کاری، بی‌پولی و دیگر مشکلات جوانان هم در فیلم مورد توجه واقع شده است. همچنین حذف شدن تحقیق و پژوهش نسبت به خواستگار دختر که از مشکلات جامعه کنونی است در این فیلم دیده می‌شو.
شاید خیلی‌ها با دیدن این فیلم این عقیده را داشته باشند که نقاب یک فیلم ضد زن یا ضد مرد است، اما راست‌گفتار چنین عقیده‌ای ندارد. نقاب نه ضد زن است و نه ضد مرد... بلکه ماهیت آن یک اثر هنری است که هر کس با نظر خود در مورد آن قضاوت می‌کند و احساس همزادپنداری دارد.
دو سال پیش که به منزل امین حیایی رفته و با او گفتگویی انجام دادیم، حیایی می‌گفت: فیلمی بازی کرده‌ام به نام «نقاب» که مجوز اکران نگرفته است، اما باید بگویم بهترین فیلم من است. حیایی در مورد نقش خود می‌گوید: «کامران»، یک نقش کاملا منفی به حساب نمی‌آمد. یکی از ایراداتی که به این فیلم گرفته می‌شد، این بود که نقش سارا خوئینی‌ها را باید بازیگر دیگری ایفا می‌کرد، گرچه زمانی که فیلم را ببینید، متوجه خواهید شد، خوئینی‌ها به خوبی توانست این نقش را ایفا کند و به بازی در آن بپردازد. شریفی‌نیا می‌گوید: من در مورد انتخاب عوامل بسیار سخت‌گیر هستم و اجازه نمی‌دهم که کسی اعمال سلیقه کند، می‌دانید چرا؟ به این خاطر که اگر اشتباهی رخ دهد، به عهده من است. در این فیلم، من بازیگران را با سخت‌گیری‌های زیادی انتخاب کردم، برای مثال برای انتخاب نقش زن فیلم، من تست‌های زیادی گرفتم، حتی از چند بازیگر عرب هم تست گرفتم، اما در نهایت سارا خوئینی‌ها به لحاظ داشتن چهره‌ای جدید، فیزیک مناسب و شرقی بودنش و همچنین داشتن نگاه‌های معصوم انتخاب نهایی من شد.

آشتیانی‌پور تهیه‌کننده فیلم می‌گوید: «همین بازیگری که به نداشتن اقتدار در این فیلم محکوم شده، در مجموعه تلویزیونی «معصومیت از دست رفته» با اقتدار بازی خوبی ارائه داد، در نتیجه این بازیگر توانایی‌های لازم را برای ایفای نقش در نقاب داشت، چون بازی‌اش براساس کاراکتر تعریف شده شکل گرفته است.»
شریفی‌نیا می‌گوید: ما دل‌مان می‌خواست بازیگری در نقش نگار بازی کند که تقریبا از چهره‌های جدید سینما باشد. در نگاه خوئینی‌ها، معصومیتی دیده می‌شد که ما برای این نقش به او نیاز داشتیم. ضمن این‌که ماه‌چهره خلیلی و گوهر خیراندیش در همان چند سکانس کوتاه، نگاه‌ها را به خود جلب کردند. به نظر من بازی خیراندیش در همان دو سکانس، لیاقت گرفتن جایزه اسکار را هم داشت.
اما کامران و نیما، یعنی امین حیایی و پارسا پیروزفر... شریفی‌نیا می‌گوید: در انتخاب این دو شخصیت ما سعی داشتیم از بازیگرانی استفاده کنیم که برای مخاطب چهره‌ای مثبت و دوست‌داشتنی داشته باشند، به گونه‌ای که اگر در بخشی از فیلم شما به منفی بودن آنها پی می‌برید، به راحتی بتوانید با آنها ارتباط لازم را برقرار کنید. من می‌توانستم به جای این دو، از حسام نواب‌صفوی و شهرام حقیقت‌دوست استفاده کنم، اما وجود این دو بازیگر باعث می‌شد که تماشاچی از همان ابتدا به موضوع اصلی پی ببرد.
شریفی‌نیا همچنین به هماهنگی بازی امین حیایی و پارسا پیروزفر در فیلم اشاره می‌کند و می‌گوید: «این دو زوج خوبی برای بازی روبه‌روی هم بودند و به نوعی مکمل همدیگر به حساب می‌آمدند، به نظر من امین و پارسا یکی از بهترین بازی‌های خود را در این فیلم ارائه کردند.»
راست‌گفتار می‌گوید: خیلی‌ها از من می‌پرسند که چرا به جای سارا خوئینی‌ها، از ماهایا پطروسیان، هدیه تهرانی و حتی نیکی کریمی استفاده نکردم، اما پاسخ من قانع‌کننده است. من باید به تماشاچی می‌قبولاندم، اتفاقی که از دقیقه اول تا 54 فیلم می‌افتد، واقعی است. من به دنبال بازیگری بودم که هم چهره خوب و هم توانایی‌ بدنی مردانه‌ای هم در کنار آن داشته باشد. فرض این که من هدیه تهرانی را انتخاب می‌کردم، نقش زنی که می‌خواهم تا پایان فیلم به بیننده بقبولانم که مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرد، بیننده حرفه‌ای با مجموعه نقش‌های تهرانی آشناست، شک می‌کند که چه‌طور چنین اتفاقی می‌افتد و همین امر باعث می‌شد که قصه فیلم لو برود. بیننده نمی‌توانست باور کند که بر سر هدیه تهرانی بزنند و او چیزی نمی‌گوید، پس احتمال داشت حدس بزند که کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه است.

حالا این فیلم هم لو رفت

آشتیانی‌پور پس از چهار سال امید داشت که حالا فیلمش اجازه اکران گرفته و تجربه در سینمای ایران نشان می‌دهد فیلمی که پس از سال‌ها مجوز اکران می‌گیرد، به فروش خوبی می‌رسد و سرمایه او برمی‌گردد، اما زهی خیال باطل.
هنوز دو هفته از اکران این فیلم نمی‌گذرد، که سی‌دی‌های کپی شده آن در سراسر کشور توزیع می‌شود. اخراجی‌ها هم لو رفت، اما در اواخر اکران... یا فیلم‌های دیگری که چند روز مانده به اتمام اکران لو می‌‌رفت، اما این‌که دو هفته به پایان نرسیده باشد، فیلم لو برود، باید دست‌های دیگری پشت پرده باشند. این اتفاق آن‌قدر برای تهیه‌کننده سخت بود که در یک حرکت نمادین مجلس ترحیم برای فیلمش گرفت. متن دعوت به مجلس ترحیم نقاب به قلم تهیه‌کننده این بود.


انالله و اناالیه راجعون

سی دی غیرقانونی فیلم سینمایی «نقاب» هم به بازار آمد، کمتر از دو هفته از اکران این فیلم بر پرده سینماها نمی‌گذرد که «نقاب» هم به سرنوشت اخراجی‌ها، مهمان، سنگ، کاغذ، قیچی و... دچار شد.
اکنون که با تهیه، تکثیر و توزیع غیرمجاز سی‌دی «نقاب»، دیگر بار نقاب از مناسبات سیاه مافیای قاچاق و دلالی در آثار سینمای ایران برداشته شده و دست‌های پنهان تخریب و تهدید، کیان سینما و بضاعت‌های مالی تهیه‌کنندگان فعال این عرصه را بی‌رحمانه و قانون‌شکنانه نشانه رفته‌اند، برآنیم تا با حضور در همایشی هماهنگ، اعتراض عمیق و جدی خود را به تیشه‌های فاجعه‌بار این روند غیرقانونی کپی کردن فیلم‌های سینمایی، که پی در پی بر پیکر نحیف اقتصاد سینمای این مرز و بوم وارد می‌شود، دیگر بار به گوش مسئولان ذیربط و صاحبان اراده و م?ئولیت در این زمینه برسانیم. بر آن شدیم به منظور اعتراض به آسیب فرهنگی، ساعت 03/18 روز سه‌شنبه 8 خرداد در مجتمع فرهنگی هنری اریکه ایرانیان، مجلس ترحیمی برای این فیلم بگیریم، باشد که همراهی شما، ضمن تسلی خاطر غارت‌شدگان فرهنگی، مرهمی شود بر زخم عمیق دل دردمند سینمای کشور.از طرف بازماندگان داغدیده: تهیه‌کنندگان، سینماداران، فیلمسازان، سرمایه‌گذاران، پخش‌کنندگان، عوامل تولید، بازیگران، هنردوستان و سایر خانواده‌های وابسته که فیلم و سینما را دوست دارند. آنچه خواندید دست نوشته یک دل دردمند سینمای ایران است...
در جریان مراسم آشتیانی‌پور گفت: مجلس ختم نمادین، آغاز مبارزه اهالی سینما با قاچاق فیلم است، او گفت: بی‌تردید تلاش وزیر ارشاد در معاونت سینمایی به تنهایی کافی نخواهد بود، بلکه لازم است، مسئولان قوه قضاییه، مجلس شورای اسلامی و نیروهای اطلاعاتی و امنیتی کشور نیز این خطر را باور کرده و به منظور پیشگیری از خسارت‌های جبران‌ناپذیر بیشتر به فرهنگ و سینمای کشور اقدامات لازم و کافی را اعمال کنند.
تهیه‌کننده نقاب گفت: قبل از این‌که شاهد نابودی کامل سینمای کشورمان باشیم، به خودمان بیاییم و کاری کنیم.
وی که بسیار ناراحت است می‌گوید: در اوضاعی که فیلم‌های روی پرده سینما غارت می‌شوند، دیگر فیلمی تولید نمی‌کنم.
وی می‌گوید: چند متهم دستگیر شده‌اند، اما آنها خرده‌پا هستند. جریان قاچاق فیلم بسیار پیچیده و از بضاعت تهیه‌کننده‌ها خارج است که به منشا اصلی آن دست پیدا کنند. اگر وزارت ارشاد نخواهد این موضوع را به صورت جدی پیگیری و عواملی که دست به چنین غارتی زده‌اند را شناسایی کند، هیچ نتیجه‌ای نخواهیم گرفت.
قاچاق فیلم یک برنامه گسترده، منسجم و پیچیده است که بسیار حساب شده عمل می‌کند. این شبکه فیلم‌هایی را که به خوبی عرضه می‌شوند و از چالش‌های ابتدایی اکران گذشته‌اند را انتخاب و قاچاق آن را آغاز می‌کند. به عبارتی بهتر این جریان، فیلم‌های پرمخاطب را هدف تیررس خود قرار می‌دهد.آشتیانی‌پور می‌گوید: وزارت ارشاد باید این مسئله را جدی پیگیری کند و هزینه و خسارت فیلم‌ها را بپردازد. چرا که تنها مرجعی که فیلم‌ها در اختیارش قرار می‌گیرد و جای هیچ‌گونه ایمن‌سازی، کنترل و بررسی برای صاحبان اثر وجود ندارد، آنجاست!
من در چنین وضعیتی، فیلم ساختن و تولید آن، را عقلانی نمی‌‌دانم، به همین دلیل شخصا تولیدات آینده دفتر تولیدم را (باران) متوقف کرده‌ام!
آشتیانی‌پور می‌گوید: افرادی که در این رابطه دستگیر شده‌اند، پخش‌کننده‌های جز هستند که تنها عرضه‌کننده‌اند و قصه پیچیده‌تر از این حرف‌هاست که اگر کاری نکنیم، سینما با رکود و فاجعه مواجه خواهد شد.

وی طرح مبارزه با قاچاق را طرحی ناقص و ناکارآمد دانست و می‌گوید: این طرح بضاعت بسیار اندکی دارد و حتی قادر به پرداخت هزینه‌های اندک پیگیری نیست و تهیه‌کنندگان، این هزینه‌ها را متقبل می‌شوند.
شریفی‌نیا می‌گوید: با توجه به تکنولوژی همه‌گیر و در دسترس بودن آن، شرایط تکثیر فیلم آسان‌تر است، در حالی که پیشترها به جهت 35 میلیمتری بودن نسخه فیلم، امکان این کپی وجود نداشت. به میزان افزایش تکنولوژی صاحبان فیلم باید دقت‌شان را در نگهداری از اموال‌شان بیشتر کنند، از طرفی نیز نگاه جامعه را نسبت به مسئله سی‌دی و کپی‌های غیرمجاز تغییر دهیم، چون این عمل‌ها همانند دزدی از دیگران است.
آشتیانی‌پور می‌گوید: این فیلم را ما نزدیک به چهار سال قبل تولید کردیم و از همان زمان هم تدوینش آغاز شد، نسخه‌اش هم در دست ما و هم در دست تدوینگر بود و هم دست کسی که در لابراتوار با نظارت خودمان کار می‌کرد. اکران فیلم هم که معلوم نبود، یعنی ناامید از اکران آن بودیم، پس چرا طی این مدت نسخه‌ای از این فیلم لو نرفت... و حالا که فیلم اکران شد، از نقاب کپی‌های زیادی شده است. کسی که می‌خواست این فیلم را به صورت غیرمجاز به بازار بفرستد، منتظر ماند تا من به اندازه برای فیلم تبلیغ کنم، آن‌گاه این کار زشت و پلید و ناجوانمردانه را انجام داد. از مسئولان قوه قضاییه و نیروی انتظامی این پرسش را دارم که در طول یک شب چگونه بالای چهار میلیون نسخه غیرمجاز از فیلم کپی و پخش می‌شود.

برخورد با عرضه‌کنندگان قاچاق فیلم

معاون عملیات نیروی انتظامی گفت: حدود پنج میلیون فقره تماس تنها طی دو ماه با مرکز فوریت‌های پلیسی (011) برقرار شد که نسبت به مدت مشابه سال قبل، رشد پنج درصدی داشت.
سردار اسکندر مومنی در خصوص رشد پنج درصدی تماس‌ها افزود: این میزان رشد در دو ماهه نخست سال جاری بیانگر حسن اعتماد مردم به پلیس و تعامل آنان با ناجا است.وی درادامه با تاکید بر این که ناجا با عرضه‌کنندگان محصولات فرهنگی غیرمجاز به شدت برخورد می‌کند، خاطرنشان کرد: این طرح تمام جرایم اعم از تولید و توزیع‌کنندگان سی‌دی‌ها و فیلم‌های مبتذل و مستهجن، انتشار دهندگان فیلم‌ها و تصاویر خصوصی افراد و در واقع متعرضین به حریم خصوصی و جرایم اینترنتی را تحت پوشش قرار می‌دهد.

سردار مومنی افزود: در مواقع بحرانی که جرایم در جامعه افزایش پیدا می‌کند، با استفاده از نظرسنجی و یا داده‌های سیستم 110، ناجا یک طرحی را در جامعه اجرا کرده و سپس زمانی که امنیت به حد نسبتا مطلوبی رسید، آن را به طور دائم استمرار می‌بخشد. وی گفت: در طرح برخورد با عرضه‌کنندگان محصولات غیرفرهنگی و ساماندهی این گونه مراکز نیز از این شیوه استفاده می‌شود.معاون عملیات ناجا خاطرنشان ساخت: در این طرح، نیروی انتظامی با قاچاق محصولات فرهنگی به خصوص فیلم‌های سینمایی که در حال اکران برروی پرده سینما هستند و سرقت آن موجب ورشکستگی صنعت سینمای کشور می‌شود به شدت برخورد می‌کند.

شجاعت سارا خوئینی ها

 آشتیانی‌پور می‌گوید: در زمان انفجار خودرو که لوکیشن آن بین دو سفارت انگلیس و آمریکا بود، با این‌که پلیس موافقت خود را اعلام کرد اما با این حال استرسی بر آن منطقه حاکم بود، چرا که هر آن ممکن بود نیروهای سفارت‌ خانه به آن‌جا بیایند و بهانه‌ای داشته باشند برای این‌که از ادامه فیلم‌برداری جلوگیری کنند، اما ما سعی کردیم، خیلی سریع این کار را انجام دهیم و اجازه ندهیم که فردی یا افرادی به دنبال بهانه‌جویی باشند، از اینرو پس از انفجار، آتش نشانی امارات هم که مجوز حضور آنها را داشتیم، آتش را سریعا خاموش کردند و قبل از این‌که آنان با صدای انفجار برسند، همه‌چیز تمام شده بود و ما هم دوربین‌ها را جمع کرده بودیم. اما باورش مشکل است، زمانی که نگاتیوها را برای لابراتوار تلویزیون در خیابان سئول فرستادیم و زمانی که نگاتیوها احتیاج به آب برای به تصویر کشیده شدن داشت، آب آن منطقه قطع شد و تمامی نگاتیو‌های آن لوکیشن خراب شد... حال باید آن صحنه را دوباره فیلم‌برداری می‌کردیم، باید دوباره مجوز می‌گرفتیم. از پلیس و آتش‌نشانی... دوباره همه‌چیز را خیلی سریع انجام دادیم و پیش از این‌که نیروهایی بخواهند خود را دخالت دهند، دوباره صحنه را جمع‌ و جور کردیم.
 طی هماهنگی‌هایی که با پلیس امارات داشتیم، صحنه‌های مربوط به رانندگی امین حیایی که بالامبورگینی قرمز رنگ صورت می‌گرفت، در اتوبان شیخ‌زائد بود و پلیس امارات هم، اتوبان را بست.
 ما اولین گروه تصویربرداری فیلم سینمایی بودیم که به امارات رفتیم و جای بسی خوشحالی دارد که پلیس امارات با ما همه‌گونه همکاری داشت، حتی آنها در بعضی از مواقع تصویربرداری، خیابان‌های امارات را برای ما می‌بستند که این کارشان و احترام فوق‌العاده آنان، بارها باعث تعجب من شده بود.
 کشتی‌های تفریحی زیادی در سواحل دبی بود، که صاحبان شخصی داشت، صاحبانی که بسیار پولدار بودند، زمانی که می‌خواستیم کشتی را از آنان اجاره کنیم و با این‌که مبلغ زیادی پیشنهاد کرده بودیم، اما گویا برای آنان این مبلغ پول، بسیار کم شمرده می‌شد، نه به این خاطر که واقعا پیشنهاد ما کم بود، بلکه آنان بسیار پولدار بودند و این پول‌ها از نظر آنان هیچ بود... با این حال یکی از مالکان این کشتی‌های تفریحی، کشتی خود را برای ساعاتی به ما اجاره داد.
 تصاویر گرفته شده نقاب بیشتر در مقابل برج‌العرب و اتوبان شیخ زائد بود.
 برای گرفتن مجوزهای تصویربرداری در خیابان‌های دبی، به ویژه زمانی که اتوبان شیخ‌زائد را برای ما بستند، هیچ‌گونه هزینه‌ای متقبل نشدیم.·رستوران‌ مراکشی‌ها را خودمان دکور زدیم، چرا که اصلا چنین رستورانی آن‌جا نبود.·رستورانی که در فیلم از آن امین حیایی است، متعلق به یک ایرانی بود.
 زمانی که امین حیایی و پارسا پیروزفر به صورت ساختگی یکدیگر را می‌زدند، یکی از بازیگران عرب، که شاهد
آن صحنه بود، می‌گفت: آنان خیلی ساختگی و غیرطبیعی بازی می‌کنند، با این‌که به اوگفتیم این دعواها ساختگی است او باور نمی‌کرد و حرف خود را می‌زد و بارها به ما انتقاد کرد.
 ·سارا خوئینی‌ها می‌گوید: زمانی که می‌خواستم از کشتی به داخل آب شیرجه بزنم، می‌ترسیدم، چرا که ارتفاع 25 متر بود و خود آب هم عمق داشت، از طرفی شب هم بود و زمانی باید من داخل آب می‌پریدم که هیچ نوری هم روشن نباشد، بار اول پریدم، همه‌چیز به خوبی پیش رفت، اما گروه فیلم‌برداری گفتند باید یکبار دیگر بپرم، از این رو من در آن شب، دوباره در آب شیرجه زدم.
 آشتیانی‌پور می‌گوید: سارا خوئینی‌ها از خود شجاعت نشان داد که آن صحنه را بازی کرد.

خاطرات تصویر برداری
آشتیانی پور می گوید: در زمان انفجار خودرو که لوکیشن آن بین دو سفارت انگلیس و آمریکا بود با این که پلیس موافقت خود را اعلام کرد اما با این حال استرسی بر آن منطقه حاکم بود چرا که هر آن ممکن بود نیروهای سفارت خانه به آن جا بیایند و بهانه ای داشته باشند برای این که از ادامه فیلم برداری جلوگیری کنند اما ما سعی کردیم خیلی سریع این کار را انجام دهیم و اجازه ندهیم که فردی یا افرادی به دنبال بهانه جویی باشند از اینرو پس از انفجار آتش نشانی امارات هم که مجوز حضور آنها را داشتیم آتش را سریعا خاموش کردند و قبل از این که آنان با صدای انفجار برسند همه چیز تمام شده بود و ما هم دوربین ها را جمع کرده بودیم اما باورش مشکل است زمانی که نگاتیوها را برای لابراتوار تلویزیون در خیابان سئول فرستادیم و زمانی که نگاتیوها احتیاج به آب برای به تصویر کشیده شدن داشت آب آن منطقه قطع شده و تمامی نگاتیوها آن لوکیشن خراب شد...
حال باید آن صحنه را دوباره فیلم برداری می کردیم باید دوباره مجوز می گرفتیم از پلیس و آتش نشانی ... دوباره همه چیز را خیلی سریع انجام دادیم و پیش از این که نیروهایی بخواهند خود را دخالت دهند دوباره صحنه را جمع و جور کردیم .
با این که تصویر برداری دو ماه و نیم طول کشید و از اردیبهشت ماه آغاز شد به دلیل موقعیت جوی هوا که همان گرمای آن است ما حتی صبح ها نمی توانستیم تصویر بگیریم از این رو از ساعت 4 بعد از ظهر تصویربرداری ما آغاز می شد.
طی هماهنگی هایی که با پلیس امارات داشتیم صحنه های مربوط به رانندگی امین حیایی که بالامپورگینی قرمز رنگ صورت می گرفت دراتوبان شیخ زائد بود و پلیس امارات هم اتوبان را بست .
ما اولین گروه تصویر برداری فیلم سینمایی بودیم که به امارات رفتیم و جای بسی خوشحالی دارد که پلیس امارات با ما همه گونه همکاری داشت حتی آنها در بعضی از مواقع تصویربرداری خیابان های امارات را برای ما می بستند که این کارشان و احترام فوق العاده آنان بارها باعث تعجب من شده بود.
کشتی های تفریحی زیادی در سواحل دبی بود که صاحبان شخصی داشت صاحبانی که بسیار پولدار بودند زمانی که می خواستیم کشتی را از آنان اجاره کنیم و با این که مبلغ زیادی پیشنهاد کرده بودیم اما گویا برای آنان این مبلغ پول بسیار کم شمرده می شود نه به خاطر اینکه آنان بسیار پولدار بودند و این پول ها از نظر آنان هیچ بود ... با این حال یکی از مالکان این کشتی های تفریحی کشتی خود را برای ساعاتی به ما اجاره داد.

منبع: مجله خانواده سبز


»
»» نظرات دیگران ( نظر)


لیست کل یادداشت های وبلاگ
گفت و گو و آخرین خبرها از هدیه تهرانی ( اخبار سینمای ایران )
مصاحبه و گفت و گو با بهنوش بختیاری ( اخبار سینمای ایران )
آخرین اخبار از محمد رضا گلزار ( اخبار سینمای ایران )
پرونده چهار انگشتی ( به همراه عکسهایی از این فیلم ) ( فیلم )
گفتگو با بهنوش بختیاری بازیگر سریال « چارخونه »
[عناوین آرشیوشده]